یک بار دیگه آخرین روز سال سر رسید ومن سردرگم شدم. هر سال که این روز میرسه من همین حس و حال رو دارم منتها امسال خیلی متفاوت تر.  همیشه وقتی یه اتفاق بزرگی میوفته من از همه بیخیال طی میکنم اول ماجرا ، اما هرچقدر به اون مهم نزدیک تر میشیم حساسیت من آشکار تر میشه و دقیقه های آخر تازه یادم میاد باید توجه نشون بدم و قدمی بردارم.  امروز تنها روزی بود که حس کردم واقعا داره سال عوض میشه و فردا عیده.حسی ندارم به عید امسال. به لحظه سال تحویل.. به لباس عید.. به دید و بازدید... میگن که عید نداریم واقعا درسته... ما از ته قلبمون عید نداریم امسال. سردرگمم ...نمیدونم به چه کسایی و چجوری باید تبریک بگم...چه کارهایی تو همین زمان کم باقی مونده انجام بدم حتی نمیدونم باید انتخاب کنم که چه حسی داشته باشم. نمیدونم بدون بابا واقعا امسال سال تحویل میشه یا مثل باقی روز ها زمان قراره متوقف بشه ؟

دوست دارم تمام فردای خودم رو تقدیم بابا کنم وتمام لحظه ها با یادش روز اول فروردین رو بگذرونم...دوست دارم روز سال تحویل ۹۷ من متعلق به پدرم باشه..

دوست دارم برم پیشش .. دوست دارم اشک بریزم براش و باهاش حرف بزنم... نمیتونم تحمل کنم ببینم مثل هر سال نیست که من با شوق تمام لباس های نو بپوشم  و از شدت ذوق هی بالا پایین بپرم . بعدم که صدای توپ سال تحویل به صدا در بیاد برم صورت خندونشو ببوسم و ازش عیدی بگیرم. مگه میشه آخه نباشه؟....

امسال خدارو شکر نکنم که باز پنج نفری پیش همیم  و سال نو رو باهم جشن میگیریم، بگم بابا امسال زیر خاک خوابیده و ما نشستیم با حسرت به جای خالیت نگاه میکنیم بابا ؟

سردرگمم... امروز صبح یکمی خرید کردیم و عصر هم دوستام پیشم  بودن و الان هم خونه شلوغه و همه مشغول درست کردن حلواها هستن. مثل همیشه آخرین نفس های اسفند اطراف خونه ما و آدماش پر از هیاهوست اما امسال سکوت مرموزی لابه لای این شلوغی هست که متعلق به نبود باباست.

دوست دارم امسال یکمی پایبند اعتقادات مردمی باشم و دعا کنم که ایشالا واقعا سال خوبی باشه برای همه. ۹۶ سال پر حادثه و پر غمی بود... ایشالا واقعا لحظه های قشنگی بیاد به سرزمینمون..ایشالا آدم های بهتری باشیم تو سال جدید و درونمون رو پر بار تر کنیم...

نوروز ۹۷ پیشاپیش مبارک.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.